بچه ها سلام من سارا هستم و میخوام امروز با خاطراه ای که قبلا برام اتفاق افتاده شروع کنم و استارت وبلاگم را با سرگرمی شروع کنم . یادم میاد وقتی که تازه گوشی های اندروید به بازار اومده بود تقریبا اون سال 2008 بود من فقط سال میلادیش رو یادم هس که تو تابستون با دوستم توی پارک نشسته بودیم و یهو گوشی که تازه خریده بود را به من نشون داد اون روز من شیفته بازی شدم به نام unicorn و گفتم این بازی رو برای منم بریز اول گفت نه و بعد که ریخت دیدم نوشته سرگرمی دخترانه apk منظور از این حروف انگلیسی چی بود؟ :)) هیچی من فکر میکردم اسم بازی apk هست و هرچی که تو اینترنت سرچ میکردم همه چیز برام میاورد به غیر از اون بازی که من دوس داشتم :)) هیچی دیگه بعد از کلی زمان و درگیری تازه فهمیدم این پسوند برنامه های گوشی اندروید هست و برای سرگرمی خودم من اشتباه سرچ میکردم . از اون روز با یه نفر آشنا شدم که میگفت بیا من برات هر برنامه ای بخوای میریزم و خودتو اصلا درگیر نکن فقط اسمشو بگو تا برات دانلود کنم من همیشه هرچیزی که میخواستم میگفتم یه چیزی برام دانلود کن که مربوط به سرگرمی دخترانه باشه اونم برای همیشه بازی های دخترانه دانلود میکرد البته خیلی راضی بودم چون من همیشه با موبایلی که تازه خریده بودم میخواستم فقط بازی کنم زندگی من همین روال میگذشت تا اینکه یه بار بهم پیام اومد که من دوستت دارم ؟! گفتم خدایا این شماره کیه آخه من تا یک ماه درگیر این شماره بودم و هرچی محل نمیدادم بازم اون سمج تر میشد و هی میخواست که من باهاش اس ام اس بدم تا اینکه گذشت و گفتم چی میخوای اخه منو از کجا میشناسی و شروع کرد به دردو دل نوشتن خستگی های من کم کم داشت از تنم بیرون میرفت و روز به روز وابسته تر از دیروز میشدم . اون شده بود عشق زندگی من و من همیشه لحظه به لحظه به اون فکر میکردم خیلی حس خوبی بود به شما هم پیشنهاد میکنم برای یک بار هم که شده سرگرمی عشقتان را پاک و سالم تجربه کنید.
دیگه من اون دختر ساده کوچولو نبودم که تمام دلخوشیم فقط یک گوشی موبایل باشه با سرگرمی های دخترانه ام و اینو محمد عشقم هم خوب میدونست خیلی سخت گذشت دوری ما و بعد از مدتی که با هم بیرون رفتیم حتی به من نگاه هم نمیکرد و حرف که میزد همیشه سرش پایین بود خیلی دوست داشتنی بود البته باید بگم که این رابطه یک سال طول کشید تا من با خودم کنار بیام که باهاش برم بیرون بگذریم بهم گفت سارا چشماتو ببند منم چشمامو بستم و گفت باز کن و یهو دیدم یه هدیه کف دستش گرفته و جلوی من زانو زده و مردم همه داشتن منو نگاه میکردن منم خیلی خوشحال شده بودم و ذوق داشتم که بهش گفتم محمد ممنونم ازت و کادو رو برداشتم از روی دستش و بهم گفت عاشقتم تا همیشه حتی اگه بهت نرسم هم بازم با یادت زندگی میکنم .
درباره این سایت